......

ما جعل الله لرجل من قلبین فی جوفه

......

ما جعل الله لرجل من قلبین فی جوفه

......

اللهم اغننا بحلالک عن حرامک
و بطاعتک عن معصیتک
و بفضلک عن من سواک

چقدر دلم قهوه میخواهد

و تو را

که در حجم حضور عظیمت با شوق مبارزه کنم

چقدر قهوه ام باید تلخ باشد که شیرینی حضورت ذائقه ام را به هم نزند

مرد سپید پوش بلند بالایم وقتی این همه نجیبی میخواهم همه شمشیرهای دنیا را بگیرم تا فقط به تو برسم

به امید روزی که برای دختر کوچولو مو دم موشی مان قصه بگوییم

یا زهرا

۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ خرداد ۹۶ ، ۱۵:۳۴
طاهره

وقتی گفت سرطان این قدر بدنت را گرفته که کاری نمی شود کرد چشمانش را ازم می دزدید

به چشمان مادر پدرم نگاه می کرد

ادعایی کردم که الان برایم پیش آمده!!

یا رب


۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ فروردين ۹۶ ، ۱۱:۵۶
طاهره

 دو حفره سیاه شاعر مجنون مات مانده بود

ترس نبود

استیصال بود

امروز چه می شود نبود

فردا چه بشود بود

لازم است حتما شاعر باشی تا به این نقطه برسی

و من شاعرم!

واژه ها را طی می کنم تا به واژه نگرانی برسم

بعد نگرانی را با توکل هم قافیه میکنم

من شاعرم!

به کسی ربطی ندارد که شعرم چگونه است!

از تو می نویسم

مرد سپید پوش من!

چه مغرورانه نیستی

الان که باید

روزی تو خواهی آمد

حتی اگر من نباشم دیگر

آن طرف مرد من!

آن طرف طاهرم...

و تو بخوانی برایم         جان خوکان و سگان از هم جداست 

و من بگویم                   متحد جان های شیران خداست

و من و تو بمانیم و عشق و باقی ماجرا...

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ اسفند ۹۵ ، ۱۱:۰۴
طاهره

ترس دارد؟

دارد!!

فقط اگر بگویم به من ربطی ندارد آرام می شوم...

من خدا دارم

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ اسفند ۹۵ ، ۱۴:۳۲
طاهره

امروز جلسه دوازدهم رادیوتراپیم بود

درد ندارد

ولی تهوع و سرگیجه و بی حالی خیلی خیلی...

مثل زن های حامله...

من راضیم

حتی اگر آبستن هیچ باشم!

خدایم اینگونه خواسته اند

باید خالص بشوم مثل عسل

باید

چاره ای نیست

خیلی لذت بخش است که نمی دانی قرار است چه بشود

به آن بدی که همه تصور می کنند

یا به آن شیرینی که من حیث لا احتسب است

من منتظرم.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ اسفند ۹۵ ، ۱۰:۵۹
طاهره

اگر حواستان به من نیست

پس این نشانه ها برای چیست؟!

ترسناک است که همه مغزت پر از تومور باشد؟

وقتی بقیه می فهمند کُپ می کنند

اول هایش منتظر بودم خوب بشوم

فکر می کردم بلاخره تمام می شوند این روز ها

اما نشد

بدتر شد حالم...

یک دفعه به خودم گفتم شاید قرار نیست خوب بشوی

اصلا میخواهی خوب بشوی که چکار کنی

که آدم خوبی بشوی

ازدواج خوب بکنی

بچه های خوب بیاوری برای شیعه

درس بخوانی برای کشورت

سرباز بشوی

غذا های خوب خوب درست کنی

جهاد خانواده داری بکنی

شاید خدا از تو این ها را نمی خواهد

همینطور مریض میخواهد ببیندت

بعد حالم خوب شد

خیلی

الحمدلله


۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ اسفند ۹۵ ، ۲۰:۲۸
طاهره



جز وحشتم نیفزود...

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ اسفند ۹۵ ، ۱۸:۴۶
طاهره

کار دارد سخت می شود طاهرم!

وحشتناک سخت!!

اما انگار هر وقت این قدر وحشتناک سخت بشود زمان فرج نزدیک شده...

برای دلم دعا کن که نلرزد

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ اسفند ۹۵ ، ۲۰:۱۳
طاهره
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۷ بهمن ۹۵ ، ۲۰:۳۱
طاهره

از اول می نویسم

یادم می رود به پاک کردن وبلاگ هشت ساله ام

پشیمان نیستم

اصلا!

از اول شروع می کنم

دعا می کنم

می خندم

ته دلم یک جای خالی است

جایی که خالی می ماند

تا روز موعود

روز عشق...


۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ بهمن ۹۵ ، ۱۴:۵۰
طاهره