......

ما جعل الله لرجل من قلبین فی جوفه

......

ما جعل الله لرجل من قلبین فی جوفه

......

اللهم اغننا بحلالک عن حرامک
و بطاعتک عن معصیتک
و بفضلک عن من سواک

۳ مطلب با موضوع «محرمانه، عاشقانه» ثبت شده است

چقدر دلم قهوه میخواهد

و تو را

که در حجم حضور عظیمت با شوق مبارزه کنم

چقدر قهوه ام باید تلخ باشد که شیرینی حضورت ذائقه ام را به هم نزند

مرد سپید پوش بلند بالایم وقتی این همه نجیبی میخواهم همه شمشیرهای دنیا را بگیرم تا فقط به تو برسم

به امید روزی که برای دختر کوچولو مو دم موشی مان قصه بگوییم

یا زهرا

۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ خرداد ۹۶ ، ۱۵:۳۴
طاهره

 دو حفره سیاه شاعر مجنون مات مانده بود

ترس نبود

استیصال بود

امروز چه می شود نبود

فردا چه بشود بود

لازم است حتما شاعر باشی تا به این نقطه برسی

و من شاعرم!

واژه ها را طی می کنم تا به واژه نگرانی برسم

بعد نگرانی را با توکل هم قافیه میکنم

من شاعرم!

به کسی ربطی ندارد که شعرم چگونه است!

از تو می نویسم

مرد سپید پوش من!

چه مغرورانه نیستی

الان که باید

روزی تو خواهی آمد

حتی اگر من نباشم دیگر

آن طرف مرد من!

آن طرف طاهرم...

و تو بخوانی برایم         جان خوکان و سگان از هم جداست 

و من بگویم                   متحد جان های شیران خداست

و من و تو بمانیم و عشق و باقی ماجرا...

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ اسفند ۹۵ ، ۱۱:۰۴
طاهره
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۴ بهمن ۹۵ ، ۱۵:۰۰
طاهره