......

ما جعل الله لرجل من قلبین فی جوفه

......

ما جعل الله لرجل من قلبین فی جوفه

......

اللهم اغننا بحلالک عن حرامک
و بطاعتک عن معصیتک
و بفضلک عن من سواک

این فصل را با من بخوان، باقى فسانه است

این فصل را بسیار خواندم، عاشقانه است


 هفتاد باب از هفت مصحف برنبشتم

این فصل را خواندم، ورق را درنبشتم

از شش منادى، رازِ هفت اختر شنیدم

این رمز را از پنج دفتر برگزیدم

این بانگ را از پنج نوبت‏زن گرفتم

این عطر را از باد در برزن گرفتم

این جاده را با ریگ صحرا پویه کردم

این ناله را با موج دریا مویه کردم

این نغمه را با جاشوان سند خواندم

این ورد را با جوکیان هند خواندم

این حرف را در سِحرِ بودا آزمودم

این ساحرى را با یهودا آزمودم

از باغ اهل وجد، چیدم این حکایت

با راویان نجد، دیدم این روایت

این چامه را چون گازران از بط شنیدم

وین شعر را چون ماهیان از شط شنیدم

شط این نوا را در تب حیرت سروده است

وین نغمه را در بستر هجرت سروده است

 

این فصل را با من بخوان، باقى فسانه است

این فصل را بسیار خواندم، عاشقانه است