وقتی گفت سرطان این قدر بدنت را گرفته که کاری نمی شود کرد چشمانش را ازم می دزدید
به چشمان مادر پدرم نگاه می کرد
ادعایی کردم که الان برایم پیش آمده!!
یا رب
وقتی گفت سرطان این قدر بدنت را گرفته که کاری نمی شود کرد چشمانش را ازم می دزدید
به چشمان مادر پدرم نگاه می کرد
ادعایی کردم که الان برایم پیش آمده!!
یا رب
۱- راز بندگی آیت الله قرهی
۲-از کرخه تا راین حاتمی کیا
امروز جلسه دوازدهم رادیوتراپیم بود
درد ندارد
ولی تهوع و سرگیجه و بی حالی خیلی خیلی...
مثل زن های حامله...
من راضیم
حتی اگر آبستن هیچ باشم!
خدایم اینگونه خواسته اند
باید خالص بشوم مثل عسل
باید
چاره ای نیست
خیلی لذت بخش است که نمی دانی قرار است چه بشود
به آن بدی که همه تصور می کنند
یا به آن شیرینی که من حیث لا احتسب است
من منتظرم.